صبح اینقدر اضطراب گرفته بودم که گریه میکردم میگفتم من مهاجرت که سهله اصلن کنکورم نمیخوام بدم من میخوام برم دانشگاه آزاد بی کنکور واحد کیش و خب تمام این داستان برا این بود که از درسای تعیین سطح هیچی نفهمیده بودم و نمیخواستم برم امتحان بدم

و خب در حالی که والدینم مسئولیت پاک کردن اشکای طرفین صورت منو متقبل شده بودند مدام این نکته را متذکر میشدند که این امتحان زندگیتو بهم نمیریزه برو امتحانو بده اصلن سفید بده صفر بده ولی حداقل دستت بیاد کجای کاری

که خب منم دیدم خیلی ضایست اول راه جا بزنم از یه طرفم چون کاملن با ولدینم تا کرده بودم که من هیچی ریاضی نمیزنم دیگه به این نتیجه رسیدم چیزی برای از دست دادن ندارم و رفتم:دی)

آقا من نشسته بودم تو کلاس اونجا که بچه ها خوشحال و با اعتماد به نفس میومدن و نگاه میکردم و ازونجایی که دوستم هفته پیش این آزمونو داده بود و در جریان بودم چقدر سخت تره ،تو دلم فقط میگفتم نگاشون کن خوشحالی قبل طوفانه

و خب منکه کلن دو تا سوال ریاضی جواب داده بودم و فکر میکردم فقط خودم عین خر تو گل گیر کردم اونجایی پیروز شدم که بچه ها پاسخنامه هاشونو گرفتن بالا و دیدم بعله ردیف تستای ریاضیو هیچکس بیشتر از دو تا نزده:/

دیگه بعد امتحانم همه دخترا از شدت بد دادن و سخت بودن امتحان داشتن میخندیدن نموندم ببینم پسرا چیکار کردن ولی خب مطمئنم اون آزمونو خود استاد ریاضی یه ام نمیتونست حل کنه :d

خلاصه ی قضیه اینطوری که

از ده تا تست ریاضی دو تا زدم(که همین گل کاشتم و بیاین بهم افتخار کنید چون قرار نبود همینم بزنم)

از پنج تا سوال هندسه فقط یک سوال رو بی پاسخ گذاشتم(که خب منت گذاشتم سرشون واقعا)

از پونزده تا سوال هوش فک کنم هشت نه تاشو جواب دادم

سوالای شک دارو نزدم

و امیدوارم اینایی که زدم اینقدر غلط نداشته باشه توش که به تاثیر دادن نمره منفی برسه

ختم جلسه:)



مشخصات

آخرین جستجو ها